نامش آشناست
اثری پربار
نثری زیبا
سیر داستانی جذاب
درس ایمان،صبر و توکل به خدا
از سرگذشت یک بانو
به نام خانم معصومه آباد
در کتاب (من زنده ام)
این اثر شامل خاطرات دوران اسارت خانم معصومه آباد است از دوران کودکی تا آزادی ایشان بعد از چند سال اسارت:
هنگام تولد این بانو شرایط کمی خاص و سخت می شه،مادربزرگش نذر می کنه که اگر نوزاد سالم به دنیا بیاد به حرمت حضرت معصومه (س)،این کودک رو به این نام متبرک کنه و خداوند منان نذر ایشان رو قبول می کنه و این خانم با نام (معصومه) زندگی خودش رو شروع می کنه.
توصیف خونه های مردم خونگرم آبادن و روابط صمیمی بین خانواده ها و همبازی بودن دخترها و پسرها و شیطنت های دوران کودکی،به صورت جالب و جذاب حدود پنجاه صفحه از کتاب رو به خودش اختصاص داده.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران،برگ سبزیست در دفتر خاطرات معصومه،که در دوران پر تلاطم نوجوانی رقم میخوره.
مطالب طنزآمیزی که از کلاس آرایشگری و خیاطی نقل میکنه،ذهن مخاطب رو قلقلک میده
و اما جنگ تحمیلی که در بهار زندگی معصومه رخ میده.در همین دوران ، عنوان کتاب (من زنده ام)رمز گشایی میشه.معصومه تصمیم میگیره درجنگ حضور داشته باشه و مخالفت خانواده سدی بر جریان این تصمیم میشه.با اصرار پیاپی،با شرط برادر مواجه میشه .اینکه معصومه با وجود دل مشغولی جنگ ، حتما خبر سلامتی شو به اطلاع خونواده برسونه اونم فقط در قالب دو کلمه (من زنده ام).با و جود حجم سنگین کار و فضای مشوش جنگ ،در اثنای کار معصومه به قولی که به خونواده داده بود،عمل می کرد.آخرین یادداشت در جیب معصومه بود که ماجرای اسارت اتفاق میفته و کم و بیش همون یادداشت مساله ساز میشه.عراقی ها به گمان اینکه رمز یک عملیات مهم رو کشف کردن،بارها و بارها از معصومه بازجویی می کنن.خاطرات اسارت و اعتصاب غذا و دلتنگی معصومه و نگرانی خانواده و شرایط اسفناک بهداشتی و حتی تغذیه ای که در عراق داشته.....یک زنجیره ای از احساسات رو بهمراه داره که مخاطب رو تحت تاثیر قرار میده.مادر معصومه که بسیار دلتنگ شده بود با اعتقادت مذهبی که داشت ،از خدا میخاد که در قبال آزادی معصومه، یکی از پسرهاش ازش بگیره.چند وقت بعد از آزادی معصومه،یکی از برادرانش به درجه رفیع شهادت نائل میشه.وصیتنامه این شهید بزرگوار بهمراه دیگر تصاویر به عنوان یکی از نقاط قوت این اثر ارزنده در بخش پایانی کتاب موجود است.
(من زنده ام)
یک سرگذشتنامه،یک سند تاریخی و یک تلنگر به مخاطب
-سی و یکم تیرماه-
-گرگان-
میعادگاه کتابداران و کتابخوانان و نویسندگان
باحضوردبیرکل محترم نهادکتابخانه های عمومی کشور
نشستی با محویت
طعم ِخوش کتاب
.......
با حضور در این محفل
لحظات ناب این روز را
در کنار یکدیگر
با کتاب ورق بزنیم
به زودی
در کتابخانه عمومی امام رضا(ع)
کلاس داستان نویسی برگزار می گردد
اگر علاقمند به این حرفه هستی
بسم الله...
آقای عمرانی تدریس این کلاس رو به عهده دارند
دیرزو برگزار شد
به صورت مشترک
بین کتابخانه های عمومی امام رضا(ع) و باقرالعلوم(ع)
بهرمند شدیم از بیانات امام جمعه محترم شهرستان من باب کتاب و کتابخوانی
و اشاره ایشان به این حدیث که
هر عضوی از بدن زکات دارد،زکات دست:بخشندگی و نویسندگی ست
و
رهنمودهای مدیرکل محترم کتابخانه های عمومی استان گلستان
در بحث داغ نیم درصد
و
خرسند از پیگیری های رییس اداره کتابخانه های عمومی شهرستان
من باب تاسیس کتابخانه عمومی با رعایت حداکثر استانداردها
و انجمن خیرین کتابخانه ها عمومی
معظلی ست برای خودش
کتاب نخواندن
اهل مطالعه نبودن
از زندگی دور بودن
کدر نفس کشیدن
و
کمی آشفته تر از این
دودی بودن
دود اگر دود کباب باشد،بس خوشایند
گاهی دل کباب می کنند با این دودها
و گاهی تن رنجور خود را
و گاهی دودمان را
یادگاری میگذارند به جا
نه با قلم،با سورنگ
نه بر کتاب،بر بدن
به گمانم بوی سوختن می آید
از نمایشگاه عکسی
که به مناسبت هفته مبارزه با مواد مخدر در کتابخانه دایر شد
چه برای گفتن دارد
تصویر معصوم یک کتاب در کنار این تصاویر
رسالت کتاب آگاهی ست و گاهی پر کردن اوقات فراغت
و.....
بازدید اعضاء محترم از نمایشگاه
در ایام ماه مبارک
لطفا یک جرعه آآآآآآآآآآب نه ،کتااااااااااب بنوش
تازه کن مسیر زندگی را
با یک جرعه کاغذ
از جنس
نور
گوارای وجودتان باد آیهِ آیه رحمت
امام باقر(ع):
هر چیزی بهاری دارد و بهار قرآن ماه رمضان است
پیامبر گرامی اسلام می فرمایند:
در روز ششم این ماه تورات
و در روز سوم یا دوازدهم آن انجیل
و در روز هیجدهم آن زبور
و در شب قدر قرآن کریم نازل شد
{احادیث برگرفته ازکتاب ماه رمضان در بیان پیامبر(ص)}
روز دوشنبه ساعت 5 عصر
با دلی آرام و خیالی آسوده مشغول چیدمان کتابها بودم
که....
این تصویر و بسی تاریکتر ازین در برابرم قد علم کرد
بی درنگ منتظر حضور نکیر و منکر از پشت ستون یا گوشه های سقف بودم
و چاره جویی جهت نجات ازین ظلمات
صدایی آشنا شنیده شد
(خانم ابراهیمی برق قطع شد؟)
خدا را شاکرم که جای تیر،دی نبود
وگرنه مرا نه مجالِ قرار بود ونه فرار
(یا نور، شب اولِ قبر برق اضطراری ما را قطع نفرما
پروردگار، تمنایی دیگر
امثال کتابخانه ما را به مرز استاندارد نزدیک تر بفرما)
آمین رو بلند بگو
نگاهی به نشریه پیام زن می اندازم
حتما با نامش آشنا هستین
شماره اول فروردین ماه سال جاری را می گویم
ورق می زنم صفخات رنگینش را
صفحه شصت مجله نام یکی از اعضای کتابخانه عمومی امام رضا(ع) می درخشد
آنجا که مقاله ای از آقای وحید حاج سعیدی
تحت عنوان هوشمند ساز ی مدارس چاپ شده است
و این تنها یکی از مقالات گرانقدر ایشان است
اینها مقدمه ای بود جهت
عرض تبریک کسبٍ رتبه دوم کشوری در بخش طنز مکتوب توسط این بزرگوار
ان شالله بیش از پیش از قلم و علم ایشان بهره بگیریم