کتابخانه عمومی امام رضا(ع)

کتابخانه عمومی امام رضا(ع)

ورق بزنید زندگی را در اقلیم دانایی،که متبرک شده به نام علی بن موسی الرضا(ع).
کتابخانه عمومی امام رضا(ع)

کتابخانه عمومی امام رضا(ع)

ورق بزنید زندگی را در اقلیم دانایی،که متبرک شده به نام علی بن موسی الرضا(ع).

جلسه شورای ادری

جلسه شورای اداری،در روز شنبه با میزبانی کتابخانه فاضل آباد تشکیل شد

محوریت این جلسه رفع اشکال سامانه سامان و آمار بود



نمایشگاه هنرهای دستی دختران



این نمایشگاه با همکاری اداره کمیته امداد امام خمینی(ره) برگزار گردید

آفتاب هشتمین

جعبه نقره ای را گذاشت جلویش و گفت:آقا هدیه ای برای شما آورده ام که هیچ کس مثلش را نیاورده

در جعبه را باز کرد.چند رشته مو از آن بیرون آورد.گفت:این هفت تار مو مال پیامبر است.از اجدادم به من رسیده

امام رضا(ع) چهار تا مو را جدا کرد،گفت:فقط این چهار رشته مال پیامبر است

چشم هایش گردشده بود.شک داشت.امام سه رشته مو را گرفت روی آتش،هر سه سوخت

چهار رشته دیگر را هم گرفت روی آتش،نسوخت.مثل طلا می درخشید و برق می زد


منبع:کتاب چهارده خورشید و یک آفتاب(آفتاب هشتمین)

نمایشگاه کتاب از کتب اهدایی اعضا در تیر ماه


مرداد در انتظار است
دستان پر سخاوت خود را
با کتاب بیارایید

دیدار با پدر بزگوار،شهیدان کیخا



توفیقی شد تا باتفاق جناب آقای آغویی نویسنده کتاب سربازان هخامنش و جنگی در ستاره گان خدمت حاج آقا کیخا پدر شهیدان کیخا در منزلش در شهر فاضل آباد برسیم و عرض ادبی داشته باشیم،پس از احوال پرسی گرم حاج آقا کیخا آقای آغویی که قصد نوشتن کتاب رمان شهدا را دارد یک نسخه از کتاب سربازان هخامنش را به رسم یاد بود به حاج آقا اهدا کرد ،در ادامه از حاج آقا خواستیم که از فرزندان شهیدش برایمان بگویدو خاطراتی از حضور ش در جبهه برای ما بیان کندسخنانش را با این جمله شروع کرد که فرزندان من برای رضای خدا و اسلام و در راه آرمانهای مقدس امام خمینی به شهادت رسیدند و هیچگونه دلواپسی و نگرانی ندارم و خدا را شاکرم ،شهادت فرزندان شهیدش مصادف با پیروزی فتح خرمشر بود که آزدای خرمشهر غم از دست دادن فرزندان را برایش آسان نمود و از اینکه با رشادت سربازان اسلام خرمشهر از دست بعثیها آزاد شد بسیار خوشحال شدند.فرزند شهیدش عزت الله کیخا مفقود الاثر بود و پس از سالها چشم انتظاری پدر و مادر ،پدر شهید خواب شهید سید حسن حسینی که یکی از همرزمان دوران دفاع مقدسش بود را می بیند و در خواب مکانی که فرزندش به نام شهید گمنام آرام می گیرد در شهر مهریز یزد را نشان می دهد ،برای بار اول زیاد توجه نداشت ولی در یک الی دو ماه بعد دوباره همان خواب را می بیند و حاج آقا تصمیم خود را گرفته تا به استان یزد برود... ادامه مطلب را می توانید انشالله در کتاب رمان شهدا که توسط آقای آغویی نوشته می شود مطالعه نمائید.     ارداتمند.  دیلم

کلاس داستان نویسی

کلاس داستان نویسی دومین دوره خود را پشت سر گذاشت

نوسان دارد

تعداد شاگردان

و

در دومین جلسه

به قلت  رسید این تعداد


قهرمانی تیم فوتسال کارکنان کتابخانه های شهرستان علی آباد کتول


همکاران گرامی
مبارکتان باشد
جام قهرمانی

به آن امید
که برفراز دستان شما بدرخشد
جام طلایی
تلاش،تعهد،ایمان ، تندرستی و دلخوشی